احساس گناه  در زنان مهاجر: بُعد مغفول زیست روانی درمهاجرت

این مقاله خلاصه ای است از مهم‌ترین مفاهیم و ایده‌های کلیدی مطرح‌شده در  مقاله‌ی پژوهشی «گناه به عنوان پیامد مهاجرت» نوشته‌ی کاترین وارد و ایرن استایلز، منتشر شده در مجله‌ی بین‌المللی مطالعات روان‌تحلیلی کاربردی (۲۰۱۲). مطالعه به پدیده‌ای کمتر مورد توجه قرار گرفته، یعنی تجربه‌ی احساس گناه در میان زنان مهاجر، می‌پردازد و مشخصاً تمرکز آن بر زنانی است که از بریتانیا به استرالیا مهاجرت کرده‌اند.

طراحی پژوهش از نوع مقطعی (cross-sectional) بوده و از دو رویکرد کمی (پرسش‌نامه با ۱۵۴ نفر) و کیفی (مصاحبه‌ی نیمه‌ساختاریافته با ۴۰ زن مهاجر از بریتانیا به استرالیا) استفاده شده است. داده‌های مصاحبه – که تمرکز اصلی این خلاصه بر آن است – به‌صورت کدگذاری موضوعی تحلیل شده‌اند.

▪ گناه: بُعد مغفول در مطالعات مهاجرت

نویسندگان تأکید می‌کنند که گرچه مهاجرت اغلب از منظر انگیزه‌ها و چالش‌های تطبیقی مورد بررسی قرار می‌گیرد، اما تجربه‌ی گناه به‌ویژه در میان دخترانی که خانواده را ترک می‌کنند، عمیقاً نادیده گرفته شده است. آنان می‌نویسند:

«گناهِ بیان‌شده توسط دختران به‌دلیل ترک والدین و خانواده، پس از مهاجرت، نیازمند بررسی است، اما در تحقیقات مهاجرت به‌طور کلی نادیده گرفته شده است.»

▪ گناه به عنوان نمودی از فقدان دلبستگی

این مطالعه از نظریه‌ی دلبستگی بولبی (۱۹۶۹) بهره می‌برد و احساس گناه را به مرحله‌ی دوم سوگواری، یعنی «اشتیاق و حسرت» نسبت می‌دهد؛ مرحله‌ای که در آن فرد به‌تدریج متوجه واقعیت آنچه از دست رفته می‌شود.

▪ مدل سه‌جزئی گناه (میکلی و کاستلفرانکی، ۱۹۹۸):

    ۱.      ارزیابی منفی رفتار: درک مهاجرت به‌عنوان رفتاری آسیب‌زننده یا نادرست، حتی اگر ناخواسته باشد.

    ۲.     پذیرش مسئولیت: احساس مسئولیت شخصی برای پیامدهای مهاجرت (مانند ناتوانی در مراقبت از والدین سالمند یا قطع ارتباط میان نوه و پدربزرگ/مادربزرگ).

    ۳.     کاهش عزت‌نفس اخلاقی: احساس منفی نسبت به خود (مثلاً احساس خودخواهی یا خیانت) به‌عنوان نتیجه‌ی نقض وظایف اخلاقی.

▪ منابع احساس گناه در زنان مهاجر:

  • ترک والدین در کشور مبدأ: به‌ویژه زمانی که والدین سالمند شده‌اند و نیاز به مراقبت دارند.

«آن‌ها همه‌چیز به من داده بودند و من داشتم همه‌اش را برداشته و می‌رفتم…»

  • تنها دختر یا فرزند بودن: مسئولیت مراقبت از والدین را شدیدتر می‌کند.

«تنها دخترشان بودم، چهار پسر دارند که نزدیک‌شان زندگی می‌کنند…»

  • جدا کردن فرزندان از خانواده‌ی گسترده: به‌ویژه دور نگه داشتن از پدربزرگ و مادربزرگ.

«احساس گناه دارم که بچه‌هایم را از خانواده‌شان دور کرده‌ام… آن‌ها نمی‌دانند داشتن پدربزرگ و مادربزرگ دائمی چه حسی دارد.»

▪ شدت و دوام گناه

در بسیاری از مشارکت‌کنندگان، احساس گناه شدید و طولانی‌مدت بود. برخی این احساس را حتی پس از ۲۰ سال یا در دوره‌ی مادربزرگ شدن تجربه می‌کردند.

▪ عدم وجود گناهِ گزند زننده (persecutory guilt)

در حالی که گرینبرگ و گرینبرگ بین گناه افسرده‌ساز و گزند زننده تمایز قائل شده‌اند، در این مطالعه، نمونه‌ای از گناه تعقیب‌گر مشاهده نشد. در عوض، مدل سه‌جزئی میکلی و کاستلفرانکی برای توصیف تجربیات مشارکت‌کنندگان مناسب‌تر بود.

▪ سازوکارهای مقابله‌ای

برخی زنان احساس گناه خود را سرکوب کرده یا حتی معتقد بودند مستحق پیامدهای منفی‌اند.

«اگر چیزی خراب شود، حس می‌کنم مجازات من برای ترک آن‌هاست.»

 نقل‌قول‌های کلیدی

  • «آره، حتماً احساس گناه داشتم، مخصوصاً در سال‌های اول.»

  • «آیا باید این کار را می‌کردیم؟ آیا باید بچه‌ها را از خانواده‌ی گسترده، پدربزرگ و مادربزرگ جدا می‌کردیم؟»

  • «احساس می‌کردیم به آن‌ها خیانت کرده‌ایم، حس خودخواهی داشتیم…»

  • «ترک مادرم، مخصوصاً او… حتی بعد از ۲۴ سال و فوتش هنوز احساساتم از بین نرفته‌اند… شاید هم نمی‌خواهم از بین بروند.»

نتیجه‌گیری

این پژوهش دیدی ارزشمند درباره‌ی تجربه‌ی غالباً نادیده‌گرفته‌شده‌ی گناه در زنان مهاجر فراهم می‌کند. یافته‌ها نشان می‌دهد که ترک خانواده، به‌ویژه والدین و ایجاد گسست در پیوندهای بین‌نسلی، می‌تواند منجر به احساس گناه شدید و پایدار شود. این احساس اغلب ناشی از درک ناتوانی در انجام وظایف فرزندی و قطع ارتباطات عاطفی مهم است. استفاده از مدل سه‌جزئی گناه، چارچوبی مفید برای درک سازوکارهای روانی این پدیده فراهم می‌کند.

این مقاله پیشنهاد تحقیقات بیشتر، به‌ویژه در مورد مردان مهاجر، را مطرح کرده است.

اشتراک‌گذاری:

Email
WhatsApp
Telegram

پست‌های مرتبط